عشق رگ ها را باز میکند.
تحقیقات نشان دادهاند که عشق و دوست داشتن تشکیل پلاکها را در رگها کاهش میدهند. در تحقیقی به تعدادی خرگوش کلسترول خوراندند و تعدادی از آنها محبت را تجربه کردند، محققان دریافتند که در این دسته خطر حمله قلبی و تصلب شرایین کاهش داشته است.
● با عشق ایمن شوید.
محبت پر قدرت ترین تجربه احساسی است، و مطالعات نشان میدهد که وقتی محبت را احساس میکنید، تعداد زیادی سلولهای ایمنی و اندورفین تولید میشود. حتی تماشای یک فیلم رومانتیک و عاشقانه، سبب افزایش ایموگلوبین میشود.
● داشتن روابط جنسی سالم سبب افزایش عمر میشود.مطالعات نشان داده است که افراد پیری که روابط جنسی فعالی داشته اند خوشحال ترین مرد و زنها میباشند. جای تعجب نیست: نزدیکی سالم سر چشمه جوانی طبیعت میباشد. روابط جنسی سطح موادی را که باعث افزایش عمر میشوند بالا میبرد، این مواد شامل اندورفین، DHEA و هورمون رشد میباشند: همچنین سطح کورتیزول، هورمون استرس و آدرنالین را کاهش میدهد.
چین باستان سنتی داشت که بر انتقال موثر انرژی در طول فعالیت های جنسی تاکید میکرد. همان طور که یک تحقیق چینی مشخص میکند، فعالیت های جنسی صحیح مزایای احساسی و بدنی فراوانی را به همراه دارند، این فواید شامل تولید هورمون متوازن، استراحت، شور و حرارت مضاعف و خلق و خوی مناسب میباشد. از طرف دیگر، روابط جنسی اشتباه، هیچ فایده ای را به همراه ندارد و از نظر عاطفی و جسمی مضر میباشند. پس روابط جنسی و عاطفی سالم نه تنها کیفیت زندگی را، بلکه کمیت زندگی را بهبود میبخشد.
● با افرادی که دوست دارید در تماس باشید.
تماس با انسانها، به عنوان یک تکنیک قوی، تولید اندورفین، هورمون رشد و DHEA را افزایش میدهد و از طرف دیگر استرس را کاهش میدهد. در حقیقت بیمارانی که با افراد دیگر در تماس میباشند، نسبت به بیمارانی که تنها میباشند زودتر بهبودی مییابند. بنابراین برای یکدیگر پیام عاشقانه بفرستید، یکدیگر را در آغوش بگیرید و سبب بهبودی سلامت همدیگر بشوید.
● افزایش عمر با محبت به خانواده
افراد پیر یا صد ساله توسط خانواده هایشان دوست داشته و گرامی داشته میشوند. طبق مطالعات، افرادی که زندگی شادی دارند، کمتر دچار بیماری میشوند و عمرشان هم افزایش پیدا میکند. یک رابطه معنادار با خانواده به طور خودکار به وجود نمیآید، بلکه باید برای آن تلاش کرد و سپس آن را نگه داشت. اگر برای روابط خود در خانواده اهمیت قائل شوید، احساس عشق، محبت و تعلق خاطر در خانواده به وجود میآید. در خانواده خود، اعتماد، کمک به یکدیگر، عشق، صلح و صفا، گوش دادن به حرفهای طرف مقابل، انسانیت، صداقت و عدا لت را حکمفرما سازید.
● افزایش عشق در زندگی
اگر عشق با سلامتی برابر است، چگونه آن را آشکار سازیم؟ باید برای آن وقت و انرژی به کار ببرید. راههای عشق ورزیدن به معشوق خود را بیاموزید. برای نمونه یک غذا بپزید یا ظروف را بشویید. یا یک کارت پستال برای وی بفرستید تا به این طریق او را خوشحال کنید. نیازی نیست که پول زیادی صرف کنید، بلکه باید نشان دهید که مواظب وی هستید و او را تحسین میکنید. باید محبت خود را ابراز کنید. امیدوارم به نتایج مثبتی در زمینه عشق ورزیدن به طرف مقابل خود، برسید.
فرصت ما تمام شده باید از این قصه بریم فرقی نداره من و تو کدوم یکی مقصریم...
خاطره ها رو یادمه لحظه به لحظه مو به مو هیچی رو یاد من نیار
اونقدر خرابم که نگو....
بد بودم و بدتر شدم میرم با پاهای خودم میرم نمیدونم کجا
اه کم اوردم به خدااااا
دلگیرم از دست خودم کاش عاشقت نمی شدم هر جوری که می خواستم نشد...
از غم یه ذره هم کم نشد من موندم و تنهایی هام از دنیا هیچی نمی خوام...
عاقبت من رو نگاه اشتباه پشت اشتباه...
هروز عاشق تر شدیم تو عشق خاکسر شدیم...
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیدیم
فقط گریه فقط عذاب صد تا سوال بی جواب نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم...
دلگیرم از دست خودم کاش عاشقت نمی شدم هر جوری که می خواستم نشد...
در کابوس می بینمت که آرام از من دور میشوی میخواهم فریاد بزنم... اما صدایی ندارم.دلم میخواهد هر روز و هر لحظه و هر ثانیه بایستم و تو را گوش دهم.عطش زلال نگاهت را در میان هق هق گریه ام میخواهم از میان پرده اشکی که از تصویر نبودنت میسوزاندم.. من به صداقت دستانت زنده شدم...
نگاه کن بهانه...در پس ثانیه های التهاب هنوز هستم...سینه ام آلام خستگیهای توست... در زیباترین شبهای زندگیم تورا به اسارت زنجیر انگشتانم در می آورم چرا که از عشق و از زندگی تنها لحظاتی را میخواهم که تو حضور داری....
لحظه عطش سخت جنون در حریم نگاه تو... بهانه من فردا دیگر نه از سیاهی خبری هست و نه از غروب.فردا باران پاییزی تمامی کینه ها را با خود می برد.من از بلور عطرآگین فضا برایت داستانها خواهم گفت ..سرم را روی قلبت میگذارم و تو برایم از تمامی لحظاتی میگویی که برایم معنا میکنی..
تکرار تو هرگز مرا خسته نخواهد کرد ... وقتی از تمامی دلتنگی ها ناباورانه عاجز شدم... تو فقط نگاه کردی آرام برگشتی و رفتی...
شاید گریه میکردی...
در این بی خوابی شبانه و در اوج سکوت و تنهاییم
صدای دلنواز یادت در قصه بی کسی ام می پیچد
باز شب می شود . من از سیاهی می هراسم
و باز دلخسته از فراق عشق می گریم
و بر تلخی تمام غمهای زندگیم اشک می ریزم
وقتی می خواهم چهره تو را به یاد بیاورم
چشمانم را می بندم و چشمان تو را می بینم
ودر سکوت صدای تو را مرور می کنم
با اینکه از برخی سکوتها دلزده ام
با رفتن تو بود که تنهایی من رقم خورد
تو رفتی و من به یادت
با غنچه های گل نرگس
با حیاط خانه
با غم و غربت خودم
همدم و هم زبان شدم
دلتنگ تو ام ....
دل شکسته ام را فراموش نکن
من به یاد تو هستم
تو هم مرا در یاد خود داشته باش .....
باران
ببار که بارش تو التیامی است
بر زخمهای کهنه ی دلم
باران
ببار که باریدن تو مرهمی است
بر دردهای سینه ام
و ترنم اشکهای تو
روح خسته بیماری را از گونه هایم می زداید .
باران من تو را ناجی فریادها می دانم
چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ی من می پرورانی
و عطر طراوت و شادابی را در آسمان بی رنگ روح زندگی ام می پراکنی .
باران دوستت دارم ، چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی .
بارش تو ، وصل تو ، مراد هر زمینی است .
ای باران ! بیا با من امشب ببار
چرا که بارش تو گرمی محبت را در دلها شعله ور می سازد
و آب را به گلوی خسته ام می رساند
و قلبم را از آتش داغ جدایی دور می کند . ببار!
من یاد گرفته ام ... " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ... خیلی ها و حتی خیلی های دیگر ... می گویند: این روز ها ... | |
من یاد گرفته ام ... " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ... خیلی ها ... و حتی خیلی های دیگر ... می گویند : " این روز ها ... دوست داشتن دلیل می خواهد ... " و پشت یک سلام و لبخندی ساده ... دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ... دنبال گودالی از تعفن می گردند ... . . . دیشب ... که بغض کرده بودم ... باز هم به خودم قول دادم ... من " سلام " می گویم ... و " لبخند " می زنم ... و قسم می خورم ... و می دانم ... " عشق " همین است ... به همین ساده گی ... |
شب هنگام، عاشقانه ترین دلنوشته هایم را نثارت می کنم،شاید روزی بخوانی و بدانی که این عاشق ترین، مانند مردان عاشق هندو در آتش عشق تو می سوزد و به انتظار دوباره مهربان شدنت ، وفادارانه خواهد نشست. به اعتقاد پیمان زیبایی که شبی با هم بستیم و به هم قول دادیم هرگز به هم پشت نکنیم
می دانم تو با بهاری دیگر، با شکفتن لاله ای دیگر، و شاید با فرود قاصدکی زیبا باز خواهی گشت و خزان دلم را رنگی دیگر خواهی زد. می دانم خواهی آمد، بی هیچ دغدغه ای، فقط برای دل تنها و بی کس من که غریبانه چشم به راه است. زمزمه های عاشقانه ام را کتابی خواهم کرد، به امید روزی که دست های زیبایت آن را در دست بگیرد و چشم های نازنینت، مهربانانه (نه از سر ترحّم ، که از روی دلسوزی و مهر) بر آن، اشک غیرت بریزد.
دوستت دارم و عاشقانه به پایت می سوزم ، به وفاداری ام ، به عشقم ، به صداقت و معصومیتم ، به ایمان و ایثار و صبرم تهمت و طعنه نزن که خودت خوب می دانی همه را یکجا دارم، اگر با بیرحمی تمام، زبان به تهمت من می گشایی همه از فرط خستگی ست، همه از سر ظواهر رنگ به رنگ پیرامون توست. من با امید به خداوند مهربان و با اعتقاد به عشقی که هرگز از قلب مغرور تو بیرون نخواهد رفت چشم به راهت خواهم نشست ، شاید روزی تو با یک بهار بیایی.
آرام و بی صدا به تماشایت خواهم نشست و در جستجوی ردّ پایت هر جا که باشد عاشقانه روز را به شب ، و شب را به صبح می رسانم . در بیکرانه های خاطراتمان، در کوچه های دیارمان، در وبلاگم (دستنوشته هایم)، در ایمیل هایم و در آف لاین هایم، روی تلفنم، نمی دانم ... هر جا که بوی خوش تو را دارد.
برای خوشبختی ات دعا می کنم، و دوستت خواهم داشت نه آنطور که تو مرا دوست داشتی، من حالم از تو به هم نخواهد خورد ، من عاشقانه و به زلالی آب تو را می پرستم با اینکه تو نیز مرا می آزردی و من هرگز لب به شکوه و گلایه نگشودم. من تلاشی برای محو کردن تو ، برای کمرنگ کردنت و برای بایگانی کردنت نخواهم کرد، من هر روز و هر لحظه پر رنگ و پر رنگترت خواهم کرد. من هرگز نخواهم گفت مثل تو زیادند، که عاشق واقعی، هرگز مثل معشوقش را نخواهد یافت حتی اگر سراپا عیب و تقصیر باشد، آنها معتقدند: اگر در دیدهء مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی .
من تو را نه از تو که از خدای مهربان و عاشق نوازم می خواهم، من ریشه های ماندگار این عشق را با اشک های گرانبهای دیدگانم آبیاری کرده ام، من این درخت ۲۶ ساله را با خون جگر بارور کرده و به ثمر رسانده ام.
آری، من هر ماه رمضان، هر محّرم، هر نوروز و هر پائیز تو را صیقل داده و تازه ترت خواهم کرد.
هرگز فراموش نکن که من عاشق ترین بودم و دوستت داشتم بیشتر از جانم، من ماندنی ترینم و ثابت قدم ترین ، این را به یاد بسپار و از این حقیقت محض نگریز ، آری نازنین ، هر گلی یک بویی دارد !!
من هم با وجود کاکتوس بودنم ، یا شاید خرزهره بودنم ! چیزهایی داشتم که شاید دیگران ندارند ... آه که زخم هایت کاری و دلخراش است و تنها مرهم آن، مهربانی های گاه به گاه توست که همیشه به همان دلخوش بوده ام. خوب است که دلت مثل زبانت تیز و برنده نیست! تو را با تمام قلبم به خدای مهربان و کریم می سپارم ....
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هماواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم |