دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

محض خنده

 

 

نکته: این چند آیتم همین جوری اند محض خنده، برای اینکه اخم هایتان را باز کنید، کمی بخندید و اگر خوش تان آمد برای رفیق تان پیامک بزنید تا او هم لذتش را ببرد،گذاشتم دلیل خاصی هم نمی خواهد، همین جوری محض خنده...


ادامه مطلب ...

بخند و ببین چیکارها میشه کرد

عکسهای جالبیه در ادامه مطلب ببینش

ادامه مطلب ...

دلم میخواد تو هم بخندی

 نایت اسکین

کمی بخندیم

تو این تبلیغه میگه، فلان صابون %۹۹ باکتریها رو میکشه.

من از همینجا به اون %۱ باکتری،

به خاطر این ایستادگیِ پر غرور و پر افتخارشون تبریک میگم..!

ﺍﺯﺷﻨﯿﺪﻥ"ﻋﺰﯾﺰﻡ"!

ﺩﺭﺻﺤﺒﺘﻬﺎﯼﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺫﻭﻕ ﻧﮑﻨﯿﻦ

ﺑﻪ ﻋﻄﺴﻪﯼ ﮔﺮﺑﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺭﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻥ!!

متن کامل نامه تبریک جمعی از هنر مندان شیرازی به اصغر فرهادی :
.
..
.
..
.
.
.
.
.
به نام خدا
آفرین

تو دوران مدرسه هفته آخر عید که میشد همه قول وقسم می خوردیم جمعا نیایم مدرسه!

فردا که میشد همه اومده بودن ببینن کی نیومده.

یعنی عاشق اون اتحادمون بودم !!!

یارو تو مترو داشت جوراب زنونه میفروخت،


بهم گفت: یه دونه بخر، گفتم: من مجردم، زن ندارم!


گفت: بخر بکش رو سرت برو دزدی!

   

جهــان سوم جـاییست کـــه به جای ایمــیل از واژه


پست الکتــرونیکـی


استفاده میشود کـه


هم پست


هم الکـــترونیک


انگــلیسـی است ... !!!

 

ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت ،

نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره .

فک کنم سوتفاهم شده با خدا !!

 topnetha.jbartar.org

 

انرژی هسته اى ، تجـاوز ، نابودی 2012، زلزله ،سیل و...


هیچکدوم به اندازه ی 3تا میس کال دوست دخترت ترسناک نیست.......

این نیز بگذرد...


اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد...

تا حالا دقت کردین:


پسرا 10 دقیقه آماده میشن 4 ساعت میرن بیرون


دخترا 4 ساعت آماده میشن 10 دقیقه میرن بیرون..!!

 

برای آب خنک خوردن احتیاجی به زندان رفتن نیست ،

فقط کافی است در یخچال را باز کنید

تو ترافیک گیر کرده بودیم که یه BMW 530 اومد بغلمون,


به بابام گفتم بابا یه دونه از این بی ام و ها بگیر،

بابام گفت ماشین ماشینه دیگه چه فرقی داره..؟

ببین الان هم ما تو ترافیک گیر کردیم هم این یارو....!!

یعنی خداوکیلی تا حالا اینجوری قانع نشده بودم...

اقایون حواسشون باشه......


اگه به یک دختر بگی وااااای چقدر خوشگل شدی امشب، ممکنه برای چند دقیقه یادش بمونه


اما اگه بهش بگی چقدر زشت شدی، تا روزی که زندس یادش نمیره..

یارو داشته جلوپمپ بنزین سیگارمیکشیده یکی میرسه میگه وای جلوپمپ بنزین سیگارمیکشی؟!

یارو میگه بروبابا اینکه چیزی نیست من جلوبابام هم سیگارمیکشیم پمپ بنزین که عددی نیست

میگن اگه می خوای عیب و ایراد یه دختر رو بفهمی برو پیش دوستاش ازش تعریف کن !!!

فکر کنم خدا وقتی داشت دماغ ملت خاورمیانه رو می آفرید
کلید Caps Lock رو فشار داده بود...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طلا ق در ایران (طنز)

امیدواریم همیشه در کنار هم از زندگی لذت ببرید .
 
طلاق زن و مرد در ایران ! (عکس طنز)  www.taknaz.ir

گوز...((چشم))

گوز ورورگوزل  گوزلرین گوزل ، بولمرم نوار اولدرور منی

چشم ( چشمک که عاشق به معشوقه میزند) میزند زیبا چشمانت زیبا ، نمیدانم چه هست می کشد مرا

سالدی گوزلرین گوزدن عالمی گوزلرین باخار اولدرور منی

انداخت چشمانت دنیا را از چشم ، چشمانت در حالی که نگاه میکند میکشد مرا

گوزلرین قاداسین آلیم گوزل،  گوزلرم  یولون   گوزلره   فدا 

درد و بلای چشمات به جانم ای زیبا روی ، چشم انتظار راهتم فدای چشمانت

گوزلرم  گنه  گوزلرین   گوره ،  درد   انتظار  الدرور  منی

انتظار میکشم دوباره تا چشمانت ببینه، که درد انتظار میکشد مرا

گوز گوز ایلیری گوزلرین منه ، مرحم اولمری سوز لرین منه

چشم  چشم میکنه چشمانت به من، مرحم نمیشه حرفایت به من

گوزلرین بو قلبیم  یاراسینا ،   باخمادی  نگار اولدرور  منی

چشمانت برای زخم قلب من،نگاه نکرد نگارا میکشد مرا

هر گوزل گوزی گوزدن آتمشام ،   گوزلرین خیالینده یاتمشام

هر زیبا چشمی را از چشمم دور انداختم ، در خیال چشمانت خوابیدم( کمین کردم)

بیر خمار گوزه جان اوتوزمشام  ، بیلمیرم قمار اولدرور منی

به یک چشم خماری جانمو باختم، نمیدانم این قمار میکشد مرا

گوز وریب  طبیعت  منه  بلی ، تا گورم  قارا  گوزلری  ولی

بلی طبیعت به من چشم داده ، تا ببینم چشمان سیاه را ، ولی

قورخورام  دییم  اوچی گوزلرین ،  ائلیب شکارالدرور  منی

می ترسم بگم چشمان شکارچیت ، شکار کرده   میکشد مرا

گوزلرین وفاسین گوزل گوزله ، نقش قیلمشام گر گوزون دوزه

وفای چشمان زیبایت به یک چشم زیبائی ، نقش بستم اگر چشمانت تحمل کنه

گورسه ساخلارام گوزده گوزلرین ، گرچه روزگار اولدرور منی

ببینه نگاه میدارم در چشمانم چشمانت را ، گر چه روز گار می کشد مرا

تا گوزومدن اولدون اوزاخ گوزل، گوزورورگوزون اوزگه گوزلره

تا از چشمانم دور شدی زیبایم ، چشم می زند چشمانت به چشمان غریبه

اوزگه اوزلره گوز وراندا سن ،  قلب داغدار  الدرور  منی

 وقتی به اشخاص بیگانه چشم میزنی ، قلب داغدار میکشد مرا

قاره گوز گوزون حسرتیندیم ، گوزلریم چکیر یول گوزون گله

ای چشم سیاه در حسرت چشمانتم، چشمانم به راهه تا چشمانت بیاید

 فرقتینده ای هر گوزی گوزل ،  چشم  اشکبار  الدرور  منی

در فراقت ای هر چشمانت زیبا ، چشم گریانم میکشد مرا

گوزده آز یولون قاره گوزلریم ، دوشموسن گوزوندن گوزون گوتور

ای چشمان سیاهم کم انتظار بکش ، افتادی از چشمانش چشماتو بردار

آغلار گوزلریم سویله ای گوزل  ، وردین  آشکار  الدرور  منی

چشمانم گریان میشه برسون ای زیبا (عرض کن ) وردت و زمزمه ات آ شکارا میکشد مرا

قاره گوز گوزل بیر دقیقه دوز ، سویلمه گوزومدن گوزون گوتور

زیبای چشم سیاه یک دقیقه صبر کن ، نگو چشمانت را از چشمانم بردار

سیر ایله گوزون گوزگولرده گور ، گوزده گور نه وار الدرور منی

نگاه کن چشمانت را در آیینه ها ببین، در چشمانت ببین چه هست که میکشد مرا

آرزو گوزل گوز گوزه وورار ، گوز وراندا گوز گوزله گوز ورار

آرزوی زیبا چشم  به چشم  میزند( برق میزند) موقعی که چشم میزند چشم ، مواظب باش چشم نزنه

گوزلرین آلار  گوزدن  اختیار  ،  گوزلریم  باخار  الدرور  منی

چشمانت می گیرد اختیار از چشم ، چشمانت در حالیکه نظاره گر است میکشد مرا

خوب فکر کنبم

My Wife Navaz Called,
 
'How Long Will You Be With That Newspaper?
 
Will U Come Here And Make UR Darling Daughter Eat Her Food?
 
همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
 
Farnoosh Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene.
 
شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت
 
My Only Daughter, Ava Looked Frightened; Tears Were Welling Up In Her Eyes.
 
تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود
In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice.
 
ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت
 
Ava is A Nice Child, Very Intelligent For Her Age.
 
آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود
 
I Cleared My Throat And Picked Up The Bowl. 'Ava, Darling, Why Don't U Take A Few Mouthful
Of This Curd Rice?
 
گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟
 
Just For Dad's Sake, Dear'.
Ava Softened A Bit And Wiped Her Tears With The Back Of Her Hands.
 
فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت
 
'Ok, Dad. I Will Eat - Not Just A Few Mouthfuls,But The Whole Lot Of This.
 
But, U should....' Ava Hesitated.
 
باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد
 
'Dad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?'
 
بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
'Promise'. I Covered The Pink Soft Hand Extended By My Daughter With Mine, And Clinched The Deal.
 
دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم
Now I Became A Bit Anxious.
'Ava, Dear, U Shouldn't Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items.
 
ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی
 
Dad Does Not Have That kind of Money Right now. Ok?'
 
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟
 
 
'No, Dad.  I Do Not Want Anything Expensive'.
Slowly And Painfully,She Finished Eating The Whole Quantity.
 
نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.
 
و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
 
 
I Was Silently Angry With My Wife And My Mother For Forcing My Child To Eat Something That She Detested.
 
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم
After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With Expectation.
 
وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد
 
All Our Attention Was On Her.
'Dad, I Want To Have My Head Shaved Off, This Sunday!'
 
همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه
 
Was Her Demand..
'Atrocious!' Shouted My Wife, 'A Girl Child Having Her Head Shaved Off?
Impossible!'
'Never in Our Family!'
My Mother Rasped.
'She Has Been Watching Too Much Of Television.  Our Culture is Getting Totally Spoiled With These TV Programs!'
 
تقاضای او همین بود.
 
همسرم جیغ زد و گفت، وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه
'Ava, Darling, Why Don't U Ask For Something Else? We Will Be Sad Seeing U With A Clean-Shaven Head.'
 
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم
 
'Please, Ava, Why Don't U Try To Understand Our Feelings?'
 
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟
 
I Tried To Plead With Her.
'Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice'.
 
سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود
 
Ava Was in Tears.
'And U Promised To Grant Me Whatever I Ask For. Now,U Are Going Back On UR Words.
 
آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت
 
It Was Time For Me To Call The Shots.
'Our Promise Must Be Kept.'
 
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم، مرده و قولش
'Are U Out Of UR Mind?' Chorused My Mother And Wife.
 
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟
 
'No. If We Go Back On Our Promises She Will Never Learn To Honour Her Own.
 
نه. اگر به قولی که می دیم عمل نکنیم اون هیچوقت یاد نمی گیره به حرف خودش احترام بذاره
 
Ava, UR wish Will B Fulfilled.'
 
آوا، آرزوی تو برآورده میشه
With Her Head Clean-Shaven, Ava Had A Round-Face, And Her Eyes Looked Big And Beautiful.
 
آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود
 
On Monday Morning, I Dropped Her At Her School.
It Was A Sight To Watch My Hairless Ava Walking Towards Her Classroom..
She Turned Around And Waved. I Waved Back With A Smile.
 
صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم
 
Just Then, A Boy Alighted From A Car, And Shouted,
'Ava, Please Wait For Me!'
 
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام
 
What Struck Me Was The Hairless Head Of That Boy.
'May Be, That Is The in-Stuff', I Thought.
 
چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه
 
 
'Sir, UR Daughter Ava is Great indeed!'
Without introducing Herself, A Lady Got Out Of The Car,
And Continued, 'That Boy Who is Walking Along With Ur Daughter is My Son Bomi.
 
خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه
 
He is Suffering From... Leukemia'.
She Paused To Muffle Her Sobs.
'Harish Could Not Attend The School For The Whole Of The Last Month.
He Lost All His Hair Due To The Side Effects Of The Chemotherapy.
 
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده
He Refused To Come Back To School Fearing The Unintentional But Cruel Teasing Of The Schoolmates.
 
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن
Ava Visited Him Last Week, And Promised Him That She Will Take Care Of The Teasing Issue.
But, I Never Imagined She Would Sacrifice Her Lovely Hair For The Sake Of My Son !!!!!
 
آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه
 
Sir, You And Your Wife Are Blessed To Have Such A Noble Soul As Your Daughter.'
 
آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین
I Stood Transfixed And Then, I Wept.
'My Little Angel, You Are Teaching Me How Selfless Real Love Is..........
 
سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی
 
 
"The Happiest People On This Planet Are Not Those Who Live On Their Own Terms
But Are Those Who Change Their Terms For The Ones Whom They Love !!"
 
 
 
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن
 
 
Think About This
 
به این مسئله فکر کنین
 

آورده اند که....

گفت  دانایی که گرگی خیره سر  ، هست  پنهان در نهاد این  

 

 

بشر، هرکه با گرگش مدارامی کند،خلق و خوی گرگ پیدا  

 

 

می کند، هرکه گرگش را دراندازد به خاک،رفته رفته می شود 


 

انسان پاک ،زور وبازو چاره این گرک  نیست ،صاحب اندیشه  

 

 

داند چاره چیست ، در جوانی جان گرگت را بگیر،وای گر این  

 

 

گرگ گردد با تو پیر!!!

آقایان خانمها به این جملات نیاز دارن

اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشنا تر شوید.

 

 

ادامه مطلب ...