دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

شاید گریه میکردی

 

در کابوس می بینمت که آرام از من دور میشوی میخواهم فریاد بزنم... اما صدایی ندارم.دلم میخواهد هر روز و هر لحظه و هر ثانیه بایستم و تو را گوش دهم.عطش زلال نگاهت را در میان هق هق گریه ام میخواهم از میان پرده اشکی که از تصویر نبودنت میسوزاندم.. من به صداقت دستانت زنده شدم...

نگاه کن بهانه...در پس ثانیه های التهاب هنوز هستم...سینه ام آلام خستگیهای توست... در زیباترین شبهای زندگیم تورا به اسارت زنجیر انگشتانم در می آورم چرا که از عشق و از زندگی تنها لحظاتی را میخواهم که تو حضور داری....

لحظه عطش سخت جنون در حریم نگاه تو... بهانه من فردا دیگر نه از سیاهی خبری هست و نه از غروب.فردا باران پاییزی تمامی کینه ها را با خود می برد.من از بلور عطرآگین فضا برایت داستانها خواهم گفت ..سرم را روی قلبت میگذارم و تو برایم از تمامی لحظاتی میگویی که برایم معنا میکنی..

تکرار تو هرگز مرا خسته نخواهد کرد ... وقتی از تمامی دلتنگی ها ناباورانه عاجز شدم... تو فقط نگاه کردی آرام برگشتی و رفتی...

شاید گریه میکردی...

در این بی خوابی شبانه....


در این بی خوابی شبانه و در اوج سکوت و تنهاییم

صدای دلنواز یادت در قصه بی کسی ام می پیچد

باز شب می شود . من از سیاهی می هراسم

و باز دلخسته از فراق عشق می گریم

و بر تلخی تمام غمهای زندگیم اشک می ریزم

وقتی می خواهم چهره تو را به یاد بیاورم

چشمانم را می بندم و چشمان تو را می بینم

ودر سکوت صدای تو را مرور می کنم

با اینکه از برخی سکوتها دلزده ام

با رفتن تو بود که تنهایی من رقم خورد

تو رفتی و من به یادت

با غنچه های گل نرگس

با حیاط خانه

با غم و غربت خودم

همدم و هم زبان شدم

 دلتنگ تو ام ....

دل شکسته ام را فراموش نکن

من به یاد تو هستم

تو هم مرا در یاد خود داشته باش .....

باران ببار

باران

ببار که بارش تو التیامی است

بر زخمهای کهنه ی دلم

 باران

 ببار که باریدن تو مرهمی است

 بر دردهای سینه ام

 و ترنم اشکهای تو

 روح خسته بیماری را از گونه هایم می زداید .

باران من تو را ناجی فریادها می دانم

 چرا که خیال سبز شدن را در روح خزان زده ی من می پرورانی

 و عطر طراوت و شادابی را در آسمان بی رنگ روح زندگی ام می پراکنی .

باران دوستت دارم ، چرا که تو مظهر هر پاکی و زیبایی در دنیایی .

بارش تو ، وصل تو ، مراد هر زمینی است .

ای باران ! بیا با من امشب ببار

 چرا که بارش تو گرمی محبت را در دلها شعله ور می سازد

 و آب را به گلوی خسته ام می رساند

 و قلبم را از آتش داغ جدایی دور می کند .  ببار!

دوس داشتن دلیل نمی خواد

این روزها دوست داشتن دلیل می‌خواهد!

من یاد گرفته ام ... " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ... خیلی ها و حتی خیلی های دیگر ... می گویند: این روز ها ...

من یاد گرفته ام ...

" دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "

ولی نمی دانم چرا ...

خیلی ها ...

و حتی خیلی های دیگر ...

می گویند :

"  این روز ها ...

دوست داشتن

دلیل می خواهد ...   "

و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده ...

دنبال  گودالی از تعفن می گردند ...

.

.

.

دیشب ...

که بغض کرده بودم ...

باز هم به خودم قول دادم ...

من  "  سلام  "  می گویم ...

و "   لبخند  "  می زنم  ...

و قسم می خورم ...

و می دانم ...

"  عشق  "  همین است ...

به همین ساده گی ...

قوانین را زیر پا بزار

Click the image to open in full size.

زندگی کوتاه است

قوانین را زیر پا بگذار

بسرعت ببخش

با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس

همیشه بخند

هیچ وقت لبخند را از لبهایت دریغ نکن

مهم نیست زندگی چقدر عجیب است

زندگی همیشه آن طور که ما فکر میکنیم پیش نمی رود

اما تا زمانی که هستیم باید بخندیم و سپاسگزار باشیم.

دوستت دارم و عاشقانه به پایت میسوزم

دوستت دارم و عاشقانه به پایت می سوزم ، به وفاداری ام ، به عشقم ، به صداقت به ایمان و ایثار و صبرم تهمت و طعنه نزن که خودت خوب می دانی همه را یکجا دارم، اگر با بیرحمی تمام، همه از سر ظواهر رنگ به رنگ پیرامون توست...

من با امید به خداوند مهربان و با اعتقاد به عشقی که هرگز از قلب مغرور تو بیرون نخواهد رفت چشم به راهت خواهم نشست ، شاید روزی تو با یک بهار بیایی.


شب هنگام، عاشقانه ترین دلنوشته هایم را نثارت می کنم،شاید روزی بخوانی و بدانی که این عاشق ترین، مانند مردان عاشق هندو در آتش عشق تو می سوزد و به انتظار دوباره مهربان شدنت ، وفادارانه خواهد نشست. به اعتقاد پیمان زیبایی که شبی با هم بستیم و به هم قول دادیم هرگز به هم پشت نکنیم  

 می دانم تو با بهاری دیگر، با شکفتن لاله ای دیگر، و شاید با فرود قاصدکی زیبا باز خواهی گشت و خزان دلم را رنگی دیگر خواهی زد. می دانم خواهی آمد، بی هیچ دغدغه ای، فقط برای دل تنها و بی کس من که غریبانه چشم به راه است. زمزمه های عاشقانه ام را کتابی خواهم کرد، به امید روزی که دست های زیبایت آن را در دست بگیرد و چشم های نازنینت، مهربانانه (نه از سر ترحّم ، که از روی دلسوزی و مهر) بر آن، اشک غیرت بریزد.

 دوستت دارم و عاشقانه به پایت می سوزم ، به وفاداری ام ، به عشقم ، به صداقت و معصومیتم ، به ایمان و ایثار و صبرم تهمت و طعنه نزن که خودت خوب می دانی همه را یکجا دارم، اگر با بیرحمی تمام، زبان به تهمت من می گشایی همه از فرط خستگی ست، همه از سر ظواهر رنگ به رنگ پیرامون توست. من با امید به خداوند مهربان و با اعتقاد به عشقی که هرگز از قلب مغرور تو بیرون نخواهد رفت چشم به راهت خواهم نشست ، شاید روزی تو با یک بهار بیایی.

 آرام و بی صدا به تماشایت خواهم نشست و در جستجوی ردّ پایت هر جا که باشد عاشقانه روز را به شب ، و شب را به صبح می رسانم . در  بیکرانه های خاطراتمان، در کوچه های دیارمان، در وبلاگم (دستنوشته هایم)، در ایمیل هایم و در آف لاین هایم، روی تلفنم،  نمی دانم ... هر جا که بوی خوش تو را دارد.

 برای خوشبختی ات دعا می کنم، و دوستت خواهم داشت نه آنطور که تو مرا دوست داشتی، من حالم از تو به هم نخواهد خورد ، من عاشقانه و به زلالی آب تو را می پرستم با اینکه تو نیز مرا می آزردی و من هرگز لب به شکوه و گلایه نگشودم. من تلاشی برای محو کردن تو ، برای کمرنگ کردنت و برای بایگانی کردنت نخواهم کرد، من هر روز و هر لحظه پر رنگ و پر رنگترت خواهم کرد. من هرگز نخواهم گفت مثل تو زیادند، که عاشق واقعی،  هرگز مثل معشوقش را نخواهد یافت حتی اگر سراپا عیب و تقصیر باشد، آنها معتقدند: اگر در دیدهء مجنون نشینی  به غیر از خوبی لیلی نبینی .

 من تو را نه از تو که از خدای مهربان و عاشق نوازم می خواهم، من ریشه های ماندگار این عشق را با اشک های گرانبهای دیدگانم آبیاری کرده ام،  من این درخت ۲۶ ساله را با خون جگر بارور کرده و به ثمر رسانده ام.

 آری، من هر ماه رمضان، هر محّرم، هر نوروز و هر پائیز تو را صیقل داده و تازه ترت خواهم کرد.

 هرگز فراموش نکن که من عاشق ترین بودم و دوستت داشتم بیشتر از جانم، من ماندنی ترینم و ثابت قدم ترین ، این را به یاد بسپار و از این حقیقت محض نگریز ، آری نازنین ، هر گلی یک بویی دارد !!

 من هم با وجود کاکتوس بودنم ، یا شاید خرزهره بودنم ! چیزهایی داشتم که شاید دیگران ندارند ... آه که زخم هایت کاری و دلخراش است و تنها مرهم آن، مهربانی های گاه به گاه توست که همیشه به همان دلخوش بوده ام. خوب است که دلت مثل زبانت تیز و برنده نیست! تو را با تمام قلبم به خدای مهربان و کریم می سپارم ....