چرا ما انسانها باید چیزی را از دست بدیم تا قدرشو بدانیم
تا زمانیکه سالم هستیم انگار نه انگار ولی وقتی بیمار میشیم حسرت روزهای را میخوریم که سالم بودیم
تا در کنار هم هستیم قدر همو نمیدانیم ولی وقتی از دست میدیم آنوقته که جای خالی اون ادمو داغون میکنه مگه نه؟؟؟؟؟
امروز چند روزه در بستر بیماریم نمیدانم من سرما خوردم یا سرما منو خورده برای اولین بار تو عمرم اینطوری بیمار میشم علنی مرگ را تجربه کردم
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
همیشه بهم میگفتن مواظب باش سرت به سنگ نخوره
... فکر میکردم اگه سر به سنگ
بخوره خون میاد... زخمشو بخیه میکنن ...
چند مدت بعد خوب میشه ..
اونروز از خواب که بیدار شدم شوق تو رو داشتم ...
به سمتت دویدم ...در انتظار یه آغوش
گرم بودم مثل همیشه ...
رسیدم بهت ... کشیدی کنار .. پام پشت پات گیر کرد ...
خوردم زمین ... سرم خورد به سنگ...
تو به من پشت پا زدی .... ساده ...
رفتم جلوی آینه .. سرم نشکسته بود .. خون نمی اومد..
اما احساس کردم حالم
بده ... خونریزی داخلی بود ...
بردنم بیمارستان ...بستری شدم ..
دکتر نگاهی بهم کرد و گفت :چند سالته ؟
-(راستی من چند سالم بود؟؟ ) نمیدونم
دست گذاشت رو قلبم ....
-شکسته ...خونریزی کرده .. حال دلت خرابه ...
مراقبش نبودی ... پیش کی جاش گذاشته
بودی؟
بغض کردم ... مات و مبهوت نگاش کردم ..
- نمیدونم .... چرا میدونم
دکتر آهی کشید و ادامه داد
- خودتو یادت هست؟
سرمو بالا آوردم ... تو چشاش زل زدم ...
- من خودمم .... همون آدم ... من بردم ...
من عشقمو ثابت کردم ...من هنوزم عا...
(گریه امونم نداد )
- هیچی نگو ... دلت داد میزنه ...
دلت خیلی حرف داره ... اما خدا بهت رحم کرد
- خدا؟؟؟؟ خدا مال هر دومون بود ....
خدا خودش گفت که ... خدا منو یادش رفت ...
-زخم دلت درمون نداره ...زمان میخواد ..
اما خیلی طول میکشه ..فقط یه مرهمه اونم
صبوری و توکل به همون که تو رو یادش رفته ...
خاطراتتو مرور نکن داغون میشی ...
گوش کن . بیرون داره بارون میاد ..
.پاشو زیر بارون راه برو ... سبک میشی ...
دکتر رفت و منو با یه بغض خیس تنها گذاشت ...
دکتر خبر نداشت بی تو نمیشه راه رفت ...
دکتر نفهمید بارون هم خاطرست ...
دکتر خبر نداشت من اصلا دلی نداشتم ..
دکتر ندونست من دلمو جا گذاشته بودم ...
دکتر فقط یه دکتر بود ....
به یاد یکی از دوستام این مطلب را میذارم چون قراره بیاد و بخونه ولی اگه شما هم دوست دارید بخونید به ادامه مطلب مراجعه کنید .
ادامه مطلب ...عن اصبغ بن نباته قَالَ قَالَ: امیرالمؤ منین علیه السلام : قَالَ الله عز و جل لموسى علیه السلام :
یا موسى احفظ وصیتى لک باربعة اشیاء:
اولهن : ما دُمت لاترى ذنوبک مغفورة فلا تشغل بعیوب غیرک .
الثانیة : ما دمت لاترى کنوزى قد نفدت فلا تغتم بسبب رزقک .
الثالثة : ما دمت لاترى زوال ملکى فلا ترج احدا غیرى .
الرابعة : ما دمت لاترى الشیطان میتا فلا تاءمن مکره .
اصبغ بن نباته از امیرالمؤ منین علیه السلام روایت کرده که فرمود:
خداوند به موسى علیه السلام فرمود: موسى ! سفارش مرا در مورد چهار چیز به خاطر بسپار:
اول : تا ندیدى گناهت آمرزیده است به عیوب دیگران مپرداز.
دوم : تا ندیدى گنجهاى من ته کشیده غم روزى مخور.
سوم : تا ندیدى ملک و سلطنت من زوال یافته به غیر من امیدوار مباش .
چهارم : تا ندیدى شیطان مرده است از مکر او ایمن مباش .