دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

سرم به سنگ خورد اما خون نیامد

همیشه بهم میگفتن مواظب باش سرت به سنگ نخوره

 

... فکر میکردم اگه سر به سنگ


بخوره خون میاد... زخمشو بخیه میکنن ...

 

چند مدت بعد خوب میشه ..



اونروز از خواب که بیدار شدم شوق تو رو داشتم ...

 

به سمتت دویدم ...در انتظار یه آغوش



گرم بودم مثل همیشه ...



رسیدم بهت ... کشیدی کنار .. پام پشت پات گیر کرد ...

 

خوردم زمین ... سرم خورد به سنگ...



تو به من پشت پا زدی .... ساده ...



رفتم جلوی آینه .. سرم نشکسته بود .. خون نمی اومد..

 

اما احساس کردم حالم



بده ... خونریزی داخلی بود ...



بردنم بیمارستان ...بستری شدم ..

 دکتر نگاهی بهم کرد و گفت :چند سالته ؟



-(راستی من چند سالم بود؟؟ ) نمیدونم



دست گذاشت رو قلبم ....



-شکسته ...خونریزی کرده .. حال دلت خرابه ...

 

 مراقبش نبودی ... پیش کی جاش گذاشته


بودی؟



بغض کردم ... مات و مبهوت نگاش کردم ..



- نمیدونم .... چرا میدونم



دکتر آهی کشید و ادامه داد



- خودتو یادت هست؟



سرمو بالا آوردم ... تو چشاش زل زدم ...



- من خودمم .... همون آدم ... من بردم ...

من عشقمو ثابت کردم ...من هنوزم عا...



(گریه امونم نداد )



- هیچی نگو ... دلت داد میزنه ...

 دلت خیلی حرف داره ... اما خدا بهت رحم کرد



- خدا؟؟؟؟ خدا مال هر دومون بود ....

 

 خدا خودش گفت که ... خدا منو یادش رفت ...



-زخم دلت درمون نداره ...زمان میخواد ..

 اما خیلی طول میکشه ..فقط یه مرهمه اونم



صبوری و توکل به همون که تو رو یادش رفته ...

 

خاطراتتو مرور نکن داغون میشی ...



گوش کن . بیرون داره بارون میاد ..

.پاشو زیر بارون راه برو ... سبک میشی ...



دکتر رفت و منو با یه بغض خیس تنها گذاشت ...

دکتر خبر نداشت بی تو نمیشه راه رفت ...




دکتر نفهمید بارون هم خاطرست ...




دکتر خبر نداشت من اصلا دلی نداشتم ..



دکتر ندونست من دلمو جا گذاشته بودم ...



دکتر فقط یه دکتر بود ....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد