دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
دنیای عشق

دنیای عشق

خدایا چنان کن سر انجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

بعد مرگ من

, ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!
ﻫِـــــــــــــــــﻪ ......!
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!

ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ 11 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ،
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑﺮﺟﻬﺎﯼ ﺩﻭﻗﻠﻮ
ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ

ﯾﮑﯽ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺑﺎﺗﺮﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ
ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮﺹ ﮐﺮﺩﻥ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ

اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها
ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ

و ﻧﻔﺮ بعدی
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن
ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ ﻣﯿﺰﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘ
ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ.

ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯿﺪ
ﺍﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻫﯿﺪ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ
ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ
ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ
ﺍﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ
""ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ
ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ
ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ "

این همان حکمت خداوند است که در تک تک ذرات هستى 
جاریست.

به امید زیبا و شاد بودن لحظه هاتون

از من بشنو هر چند من نشنیدم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ
ﻧﺪﻩ
ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻡ
ﮐﺎﻓﯿﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ !
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ،ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﻼﯾﻨﻪ ﭼﺖ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ
ﻧﻤﯿﺸﺪ،
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺮﻭ
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺖ ﭘﯿﺸﺖ ﻣﯿﻤﻮﻧﺪﻥ،
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﺩﺍﻣﻪ
ﺑﺪﻩ،ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺕ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﻓﺮﻭﺧﺘﺖ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﺪﻩ
ﺗﻮ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﯿﺴﺘﯽ .
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ
ﺁﺳﻮﻧﯽ ﺁﺷﺘﯽ
ﻧﮑﻦ
ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻣﻘﺼﺮﻩ ﻭﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ
ﺍﮔﺮ ﻗﺪﺭﺗﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﺣﻘﺖ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ
ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﺳﺨﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﺒﯽ ﻗﻮﯼ ﻭﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ
ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺸﻨﻮ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﺖ ﻋﺰﺕ ﻣﯿﺒﺨﺸﯽ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﺖ ﺭﻭ
ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺑﻪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﺁﯾﺪ ...

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست، 
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ، 
گره گره می شود، 
بعد باید صبوری کنی، 
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود، 
کورتر می شود، 
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، 
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد، 
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است....

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

لذت بردن را یادمان ندادن

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم ...
از سرما فرار می کنیم ...
در جمع ، از شلوغی کلافه می شویم ،
و در خلوت ، از تنهایی بغض می کنیم ...
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم ،
و آخر هفته هم ، بی حوصلگی ...
تقصیر غروب جمعه است و بس ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ،
ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ :
ﻣﺪﺭﺳﻪ ... ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ... ﮐﺎﺭ ...
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ،
ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ...
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ ... !

غربت

دوسه روزی تو غربتم تنهائی

تنها تو تبریزم ...............کاش

زانوی غم

حسودی نکن....
تنها چیزی کـــــــــــــــــــــــه؛پس از تو" در آغوش گرفتـــــــــــــــــــــم
"زانوی غــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم" بود...........

‏حسودی نکن....
تنها چیزی کـــــــــــــــــــــــه؛پس از تو

گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق میشوند ، به جای شمع ، گرد چراغهای بی احساس خیابان می میرند !

از ساعت متنفرم !

این اختراع غریب بشر که مدام ،

جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد!!

دلتنگى

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره

تمنای بودنش رامیکند

Stars!

]چی ساده میگوییم ببخش

ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ :
" ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻋﻤﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ
ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﮔﻔﺖ : " ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ"

ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ" ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﻧﺪ
ﺑﺰﻧﯽ
ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﮕﻮﺋﯽ " ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ "
ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ : ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ؟
ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ؟
ﮔﺎﻫﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ....ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﯿﺴﺖ .
ﮔﺬﺷﺖ ﻫﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ....ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻫﻮﯾﺖ ﻭ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ .... ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﻢ
ﻧﺎﺑﺠﺎﺳﺖ ....
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺁﺷﻮﺏ
ﮐﺸﯿﺪﯼ ، ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺎﺯﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺠﺎﯼ
ﺿﺨﺎﻣﺖ،ﺍﺯﻫﻢ ﻣﯿﮕﺴﻼﻧﯿﻢ ؛
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺠﺎﯼ
ﭘﯿﺸﮑﺶ ،ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ؛
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ،ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ؛
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺠﺎﯼ ﺷﺎﺩﯼ ، ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﯿﻢ ...... ؛
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﻨﯿﻢ " ﺑﺒﺨﺶ ...."
ﻓﺮﺻﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ،ﺷﺎﯾﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺖ ...

وارونه

اینجا سرزمین جمله هاى وارونه است ، جایی که( گنج )(جنگ) مى شود،(درمان)( نامرد)و(قهقهه)(هق هق )ولى (دزد)همان (دزد)است (درد )همان (درد )) است و (گرگ)همان ( گرگ). ارى سرزمین جملات وارونه ، جایست که(من )(نم)زده است و (یار )(راى)عوض کرده است، (راه) گویى (هار )شده، و (روز )به (زور )میگذرد (اشنا)را جز در(انشا )نمیبینىى و چه (سرد)است این (درس) زندگى ، اینجاست که (مرگ)برایم (گرم )میشود چرا که (درد )همان (درد )است دلم (آرامش)وارونه می خواهد

چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی

یکی که بهش اعتماد داری

بهت اعتماد داره

از دلتنگی هاش برات میگه

از دلتنگی هات براش میگی

آروم میشه

آروم میشی

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ...

اعتماد

وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد

 

  هیچ فاصله ای دور نیست

 

هیچ زمانی زیاد نیست

 

و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند

 

 

محکم ترین برهان عشق ، اعتماد است !!

 

قلب شما به کی تعلق دارد؟؟؟؟

آخـــــرین فـــــردی کـــــه ,
درســـــت قبـــــل از خـــــواب ,

در مـــــوردش فکـــــر می کنیـــــد ...

کســـــی اســـــت کـــــه ,

" قلــ♥ــب " شمـــــا بـــــه او تعلـــــق دارد .........

 

دعا

سلام

جملات زیبا

خدای خوبی داریم ...

 

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم

باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...

 

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...

 

آری خدای خوبی داریم ...

 

خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،

 

با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد ...

این افراد آدامس نجوند



پزشکان در بررسی علل ابتلای نوجوانان به سردردهای میگرنی دریافتند که جویدن آدامس می‌تواند یکی از دلایل آن باشد.جویدن مداوم آدامس به مفصل فکی گیجگاهی فشار وارد می‌کند و حرکت مداوم و بیش از حد از این مفصل باعث سردرد می‌شود. پزشکان در این بررسی روی 30 داوطلب 6 تا 19 ساله که از میگرن‌ مزمن رنج می‌بردند و به جویدن روزانه آدامس نیز عادت داشتند، درخواست کردند تا مدت یک ماه از جویدن آدامس خودداری کنند. پس از اتمام این دوره یک ماهه مشخص شد که در 26 نفر از این بیماران بهبودی چشمگیری حاصل شد.همچنین برای روشن شدن بیشتر نتایج این بررسی از تعدادی از آنان درخواست شد پس از گذشت دو هفته مجددا جویدن آدامس را شروع کنند که پس از چند روز دوباره سردردهای این نوجوانان آغاز شد.

تصور کن

فکرشو بکن اگر میشد چی میشد!!!!!؟؟؟؟

همسر دلخواهت رو از بین گزینه های موجود دانلود کنی؟

چشم و مغز و قلبمون یه جلسه تشکیل بدن تکلیفشونو با ما روشن کنن.

شب خواب ببینی که یک ماه داری میری سر کار ،صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری.

پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن ، میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن.

آخر شبها رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه.

... موهات"فر"باشه ، روش پیتزا بپزی

بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره.

زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام.

رادیو رو روی یه موج سه متری تنظیم می کردی می رفتی موج سواری.

ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب.

تو مطب نفر قبل از تو که میره تو اطاق دکتر، بری در بزنی بگی زود باش.

حراست دانشگاه دم در با دقت نگات کنه ، اشکالای آرایشیتو بگه ، برات درسش کنه.لوازم آرایش بهت قرض بده ، یادت بده چجور آرایشی بهت میاد ...؟

هر پشه ای وارد خونه ات بشه در جا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی !؟

تو باغچه خونه ت درخت پیتزا داشتی !

مادر

در سونامی ژاپن وقتی گروه نجات، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند. زن با حالتی عجیب به زمین افتاده، زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود.

ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چند ثانیه بعد، سرپرست گروه، دیوانه وار فریاد زد: بیایید، زود بیایید! یک بچه اینجا است. بچه زنده است!

وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت دختری از زیر آن بیرون کشیده شد. مردم وقتی بچه را بغل کردند، یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده می شد: عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت داشت.
_________________

سرم را نه ظلم می تواند خم کند، نه مرگ، نه ترس...
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم
... 

 

لیوان شیر

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست می‌آورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می‌آورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانه‌ای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»

دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می‌دهیم چیزی دریافت نکنیم.»

پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.»

پسرک که «هاروراد کلی» نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قوی‌تر حس می‌کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسان‌های نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.

سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر هاروارد کلی در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جمله‌ای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»  نقل از سایت یکی بود